به گزارش مازند اسپرت (مازند ورزش)،«بیژن عبدالکریمی» در این سالها به تفکّر، بسیار مدد رسانده. نوشتههای او جزو معدود نوشتههایی بوده که از سیاست و سیاستزدگی فاصله گرفته و مارا به اندیشیدن دعوت کرده است. با این حال، کم دیده شده و کم خوانده شده. درست مثل همه آدمحسابیهای این مملکت که غریب ماندهاند و ظاهراً قرار بر این است که حالا حالاها غریب بمانند. چند روز پیش فیلم کوتاهی از آقای عبدالکریمی دیدم که در فضای مجازی دست به دست میشد. [ این ویدئو در انتهای همین یادداشت، آورده شده است] تعجب کردم. حدس زدم احتمالاً آقای عبدالکریمی حرف تند و سیاسی، آنهم در ردّ جریان خاصی زده که فیلمش دارد دست به دست میشود؛ چون در فضای مجازی کسی حوصله شنیدن حرفهای نامتعارف و خلاف آمد عادتی که دیگران را به درنگ و تأمل وادارد، ندارد. زیرنویس ویدئو البته نشان میداد آقای عبدالکریمی درباره فوتبال حرف زدهاند. پس حدسم چندان بیراه نبود. به هرحال، فوتبال هم در کنار سیاست و سینما و مقولاتی از ایندست، سرگرمی مردم این روزگار است و چندان جای تعجبی ندارد اگر سخنان یکی از اهالی فلسفه درباره فوتبال مورد توجه قرار گیرد؛ حتی اگر در این سخنان نوعی نفی و انکار دیده شود.
سخنان جناب عبدالکریمی را به دقت گوش کردم. مثل همیشه سنجیده و متین سخن گفتند. از اینکه فوتبال چیست و چرا اینقدر مورد علاقه مردمان روزگار ماست. از این که فوتبال این روزها یک شریعت مستقل است و آداب و آیینی مخصوص به خودش را دارد. البته این حرفها هم قاعدتاً نباید گوشی برای شنیدن مییافت. تا اینکه به آخر ویدئو رسیدم. استاد فلسفه به طنز و طعنه فرموده بودند: «این مملکت نیاز به استاد دانشگاه ندارد، نیاز به منِ عبدالکریمی ندارد، به علی پروین و علی دایی نیازمند است!» پس حدسم چندان هم بیربط نبود؛ بالاخره باید رنگ و بویی از نفی و انکار در حرف کسی باشد که مورد اقبال قرار بگیرد. اصلاً مهم نیست دیگران چه مقدار با حرفهای تو سرِ سازگاری دارند، مهم این است که بالاخره باید کسی را مورد سرزنش قرار دهی تا خریدار داشته باشی. بسیاری از کسانی که این حرفها را میشنیدند، شاید هیچوقت به فلسفه اهمیت ندهند و در زندگی شخصیشان، فوتبال مهمترین چیز جهان باشد، منتهی از نیش و کنایه بدشان نمیآید؛ اگرچه سخن جناب عبدالکریمی سخن تازهای نبود. البته در این سالها دیگر کمتر آن را شنیدهایم؛ شاید به این دلیل که دیگر همه ما یک جورهایی پذیرفتهایم اوضاع همین است و جز این نیست. به عبارتی همه ما از رو رفتهایم؛ حرف تلخی که سالهاست از زبان اهل درد میشنویم و ظاهراً قرار نیست غیرتی را برانگیزد و کاری صورت گیرد. اما حرف من چیز دیگری است. من با آقای عبدالکریمی نهتنها همسخن و همدلم، که فکر میکنم ایشان نجابت به خرج دادهاند و بسیار ملایم و مهربان، تعرّض خود را بیان کردهاند. در حق سرزمینی که اهل تفکر و اهل درد را در چنبره هولناک معاش، لِه و لورده میکند و در عوض دلقکها و شومنها و فوتبالیستها را بر صدر مینشاند و قدر مینهد، باید به مراتب تندتر و تلختر از این سخن گفت. باید شلاق در دست گرفت و بر گرده آنانی فرود آورد که به همه ما وعده جامعه عادلانه میدادند و جامعه موعود بیطبقه توحیدی آنها به چنین فاجعه دهشتناکی منجر شده. اما و اما… اگر این سخنان از زبان سرور بزرگوارم جناب «یوسف اباذری» شنیده میشد، به صواب نزدیکتر بود.
وقتی جناب عبدالکریمی با فوتبال مواجههای پدیدارشناسانه دارند و از چرایی و چیستی آن سخن میگویند و پایگاه و جایگاه فوتبال را در دنیای مدرن به ما یادآور میشوند، این طعن و تسخرهای بهحق، از شأن و منزلت سخن ایشان میکاهد و موضوع را به سمت و سوی دیگری سوق میدهد. صدالبته که اهل تفکر نیز میتوانند به بیعدالتیها و کجسلیقگیها اعتراض کنند، آنهم با صدای بلند؛ اما بیم من آن است که مبادا سخنان ارزشمندشان در غبار این اعتراضها گم شود. کما اینکه درباره سخنان ارزشمند آقای عبدالکریمی، این اتفاق افتاده است. آنچه شنیده شد همان طعن و تسخر ایشان به وضعیت جامعه بود؛ وضعیتی که البته مختص جامعه ایرانی نیست. در همه جای دنیا فوتبالیستها و هنرپیشهها و خوانندگان بر سریر سلطنت تکیه زدهاند و حاکمانِ جان و جهان مردمان مصرفزده دنیای امروزند. البته در ممالک راقیه مترقیه، اوضاع کمی متفاوت است. یعنی قرار نیست از جیب آقای عبدالکریمی بزنند و به جیب فلان فوتبالیست درجهدو بریزند. به قول آقای «دکتر رضا داوری اردکانی»، “رئال مادرید هر چهقدر دلش میخواهد پول به زیدان بدهد، دهبرابر آن پول را درمیآورد”. از جیب دولت و بیتالمال که نمیدهد. فوتبال حرفهای در آن جا معنا دارد. باشگاه پول درمیآورد و براساس توانمندی و امکاناتی که دارد، پولش را خرج میکند. هیچکس هم گلایهای ندارد.
وقتی ما پذیرفتهایم فوتبال، دین دنیای جدید است و شریعت و آیین مخصوص به خودش را دارد و جهان تحت سیطره نقشآفرینان مستطیل سبز است، دیگر این دعواها که در سرزمین ما به علی پروین بیش از هر متفکر و فیلسوف و شاعر و حکیمی ارج نهاده میشود، معنا ندارد. نهاینکه معنا ندارد، بلکه بگذاریم این دعواها را کسان دیگری انجام بدهند و یا در موقع و مقام دیگری این سخن را بر زبان آوریم، که باعث شهیدشدن دیگر سخنان نشود. خوب یا بد، درست یا نادرست، جهانِ توسعهیافته و توسعهنایافته، از سومالی تا پاریس در سیطره مسی و رونالدو و دیگر ستارههای جهان فوتبال است. کودکانِ امالقرای اسلام هم شبها با سودای عابدزادهشدن و علی داییشدن سر بر بالین میگذارند. شاعر میتواند بر چنین جهانی دشنام و نفرین نثار کند و پرستندگان چنین جهانی را سزاوار مرگ و نیستی بداند؛ اما یک متفکر آرام که قرار است با حوصله و صبوری پاسدار اندیشیدن باشد و نگذارد آخرین سوسوی چراغ تفکر به خاموشی گراید، آیا مُحِق است چنین بیپروا سخن بگوید؟ آیا بهتر نیست اهل تفکر هم چنان دندان بر جگر صبر بخایند و بهجای ستیز، با چنین جهان ناعادلانهای -که فرجام آن از همان آغاز روشن است- راه برونشدن از چنین جهان بیرحمی را به ما نشان دهند، یا دستکم راههای کمخطر و کمضررتر را پیشنهاد دهند.
ما گرفتار فوتبالیم، چه بخواهیم، چه نخواهیم؛ چه آن را محصول توطئه انگلیسها بدانیم و چه آن را عاشقانه ستایش کنیم، گریز و گزیری از آن نداریم. میتوانیم یکسره آن را انکار کنیم، اما باید بدانیم با انکار ما خللی در بنیاد این کاخ بلند نخواهد اوفتاد. میتوانیم با آن کمی مهربانتر باشیم و بهجای انکار، به این بیندیشیم که چگونه میتوان این فوتبال را -که در نظر برخی از ارباب اهل نظر، یکسره بیهوده و لغو است- با آسیب کمتری تحویل جامعه ایرانی داد. به این بیندیشیم اگرچه هیچگاه زعمای قوم به اهل تفکر وقعی نمینهند، اما میتوان چارهای اندیشید تا پول بیزبان این مملکت را مفتمفت به پای یک فوتبال بهظاهر حرفهایشده اما در حقیقت منحط و ورشکسته، نریزند. میتوان از لوازم یک فوتبال حرفهای سخن گفت و به آنها که باید بفهمند، فهماند که اصل و اساس یک فوتبال حرفهای، خصوصیشدن است و خصوصیشدن فوتبال به رونق اقتصادی منجر خواهد شد و اینهمه اختلاس و تبانی و فساد مالی از دل آن بیرون نمیآید.
میتوان به فوتبال -آنهم در زمانهای که نزاعهای احمقانه سیاسی مردم را شرحهشرحه کرده- به عنوان عاملی برای وحدت قومی و ملی نگریست. میتوان فوتبال را در زمانهای که تحجّر گریبان دریده و بیمحابا تیغ برکشیده است، بهانهای کرد برای ستایش زیبایی و آزادی. میترسم با گفتن اینکه یک فوتبالیست شأن و منزلتش در این سرزمین از همه عالمان و فیلسوفان و حکیمان بیشتر است، اصل و اساس فوتبال را منکر شویم و بهانه بدهیم دست اینهایی که هر لذتی را برای مردم حرام میدانند و برای زمره عبوس زهد، توجیه و تفسیر نظری بتراشیم تا بیشتر در آزار مردمان بکوشند. همه حرف من این است: فوتبال را جور دیگری هم میتوان دید.
/خبر آنلاین
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0