المپیک ۲۰۱۶ ریو : غمگین‌ترین جای مجسمه ؛ سهم ما از المپیک !

اختصاصی مازند اسپرت – هومن حکیمی :بازی‌های المپیک فقط جای کسب تجربه نیست. المپیک عرصه‌ای است برای اینکه ورزشکاران رشته‌های مختلف در آن اوج توانایی‌هایشان را عرضه و برای کشورشان افتخار کسب کنند. این مسئله را تقریبا اغلب خوب درک کرده‌اند، به جز کشور ما و چند کشور دیگر. بنابراین در طی چهارسال باقی مانده […]

0333اختصاصی مازند اسپرت – هومن حکیمی :بازی‌های المپیک فقط جای کسب تجربه نیست. المپیک عرصه‌ای است برای اینکه ورزشکاران رشته‌های مختلف در آن اوج توانایی‌هایشان را عرضه و برای کشورشان افتخار کسب کنند.

این مسئله را تقریبا اغلب خوب درک کرده‌اند، به جز کشور ما و چند کشور دیگر. بنابراین در طی چهارسال باقی مانده تا المپیک بعدی با برنامه‌ریزی مناسب ورزشکارانشان را آماده و مهیا می‌کنند تا در لحظه‌ی موعود بهترین نتایج را به دست بیاورند.
«ایران سرشار از استعدادهای ناب است». این جمله‌ی کذایی، واقعیت و کلیشه‌ای را در خود نهفته دارد که البته با جمله‌ی کذایی دیگری تکمیل می‌شود؛ «اما مسئولین توجهی به این استعدادها نمی‌کنند و برنامه‌ریزی مناسبی جهت آماده‌سازی ورزشکارانمان برای شرکت در رقابت‌های المپیک صورت نمی‌گیرد».

عجیب نیست؟ اینکه در هر دوره شاهدیم که کشور ما سهمی از مدال‌های متعدد رشته‌هایی مانند شنا، دوومیدانی، ژیمناستیک، تیراندازی، شمشیربازی، اسب‌سواری و… نمی‌برد و تنها دلخوشیم به تک مدال‌هایی که در کشتی و وزنه‌برداری و تکواندو می‌گیریم؟ عجیب نیست که به‌طورمثال رشته‌هایی مانند شنا، شمشیربازی و اسب‌سواری جزو ورزش‌هایی هستند که در شریعت ما هم به اهمیت آنها اشاره شده است، اما در آنها ناموفقیم؟ حالا نمی‌خواهم به فوتبالمان اشاره کنم که حدود نیم قرن است جایی در المپیک ندارد. فوتبالی که ادعای آقایی در آسیا دارد.

الان که دارم این یادداشت را می‌نویسم فردای شبی است که به ناحق طلای «بهداد سلیمی» را از او و ما ربودند. و پس فردای شبی است که در کشتی فرنگی هم ناکام ماندیم و چند روز بعد از ناکامی «احسان حدادی» در رشته‌ی پرتاب دیسک. یعنی همان معدود رشته‌هایی که به موفقیت در آنها امید بسته بودیم. بله، بهداد سلیمی حقش مدال طلا بود.

در این شکی نیست اما ما تا به کی تنها باید حسرت بخوریم، اشک بریزیم و عصبانی بشویم؟ چه کسی گفته که المپیک برای ما باید خلاصه شود در اشک ریختن به خاطر ناکامی‌ها و ناداوری‌ها؟ چه کسی یا کسانی به این موضوع عادت کرده‌اند و دوست دارند که مردم هم به آن عادت کنند؟

پس سهم اشک شوق ریختن ما به خاطر موفقیت‌های پیاپی ورزشکارانمان و به اهتزاز درآمدن پرچم مقدس کشورمان کجاست؟ این «کسب تجربه»ی لعنتی چه زمانی قرار است به پایان برسد؟ و تازه چرا مسئولین ما از این همه سال شرکت در المپیک تجربه‌ای به دست نیاورده‌اند؟ کدامشان مثل اغلب مردم تا نیمه‌های شب پای صفحه‌ی تلویزیون نشسته‌اند و صبح به خاطر شکست‌ها با حال و اعصاب به هم ریخته به محل کارشان رفته‌اند؟ اصلا توجهی می‌کنند که برآیند عدم برنامه‌ریزی‌های آنها، غرور یک ملت است که پایمال می‌شود؟

اینکه ورزشکار ما بدون مربی تخصصی‌اش به المپیک می‌رود، اینکه وزنه‌بردار ما حریف تمرینی ندارد، اینکه در راس تصمیم‌گیران المپیک نماینده‌ای نداریم تا در زمان حق کشی‌ها به دادمان برسد و… چقدر دغدغه‌شان است؟ به این فکر کرده‌اند که کشور همسایه‌ی ما؛ «عراق» در اوج جنگ و نابه‌سامانی مثلا در رشته فوتبال در المپیک حضور دارد و ما، نه؟ منابع مالی و امکانات آنها آیا قابل قیاس با ما است؟ استعدادهای ورزش‌شان چطور؟ المپیک ۲۰۱۶ «ریو» هم به پایان می رسد.

۴ سال دیگر هم المپیک ۲۰۲۰ «توکیو» برگزار حواهد شد و ما اینجا در کشوری که در هر کوچه و پس‌کوچه‌اش نابغه‌‎های ورزشی به وفور یافت می‌شوند، سرگرم پیداکردن پرتقال فروش‌هایی هستیم که هیچ‌وقت هم پیدا نمی‌شوند. درست در زمانی که دیگران در حال آماده‌سازی و برنامه‌ریزی برای حضور پربار در عرصه‌ی المپیک و جهانند و دلمان خوش است به لبخندهای غمگینی که اغلب در اثر عدم موفقیت‌های ورزشی و فقط با کسب چند مدال اندک روی لبانمان پدیدار می‌شوند. یک نفر جایی گفته است: «غمگین‌ترین جای مجسمه، لبخندی است که با چاقو تراشیده‌اند»؛ شاید در همین برزیل در حوالی دهکده المپیک ریو، روی لبان مجسمه‌‌ی عظیم مسیح.