ایران – اسکوچیچ! داستانی شبیه نفرین گوتمن!

شصت سال پیش و در تابستان ۱۹۶۲ بلا گوتمن مربی مجارستانی نفرین معروفش را در حق باشگاه بنفیکا لیسبون پرتغال انجام داد.

به گزارش مازنداسپرت؛ شصت سال پیش و در تابستان ۱۹۶۲ بلا گوتمن مربی مجارستانی نفرین معروفش را در حق باشگاه بنفیکا لیسبون پرتغال انجام داد.

“تا صد سال دیگر بنفیکا هیچ جام اروپایی را نخواهد برد”

در این شصت سال بنفیکا هفت بار به فینال های اروپایی رسید و در هر هفت مسابقه شکست خورد.

فرقی هم نمی کند که این فینال ها مانند فینال لیگ اروپای ۲۰۱۴ در مقابل چلسی، طوفانی و یک طرفه به سود بنفیکا بوده باشد؛ یا فینال ۱۹۹۰ وین در برابر پی اس وی که پیش از فینال اوزه بیو بر مزار گوتمن حاضر شده بود و از او طلب بخشش کرده بود.

 

هر چه که باشد بنفیکا بعد از گوتمن تمام فینال های اروپایی را واگذار کرده و روی خوش ندیده است.

گوتمن معروف ترین مربی یهودی ست که بیشتر از قهرمانی هایی که به دست آورده است، به نفرینی که در حق بنفیکا کرده معروف است.

بلا در شرایطی که سومین سال حضورش در بنفیکا با یک قهرمانی جام حذفی، دو قهرمانی پرتغال و دو قهرمانی اروپا همراه بوده، با بی مهری مدیران باشگاه با دلی شکسته باشگاه را ترک کرد تا بنفیکا در شش دهه ی اخیر، تاوان دل شکسته ی گوتمن را بدهد.

گوتمن بی شک بهترین مربی تاریخ بنفیکا به گواه آمار و قهرمانی بوده است.

دقیقا چیزی شبیه دراگان اسکوچیچ!

دراگان اسکوچیچ در شرایطی سکان هدایت تیم ایران را در دست گرفت که با شرایطی بحرانی در آستانه ی حذف از دور اول انتخابی جام جهانی بود و هیچ مربی حاضر نبود ریسک هدایت تیم را قبول کند.

ویلموتس پس از به چالش کشاندن تیم، از هدایت آن کنار کشیده بود و فدراسیون با شکایت های او برای دستمزدهای عقب افتاده و آتی در مجامع مختلف حقوقی فوتبال درگیر بود.

نا امیدی سراسر محافل فوتبالی کشور را در بر گرفته بود و تقریبا همگان از عدم حضور ایران برای سومین بار متوالی در جام جهانی اطمینان داشتند.

ایرانی که حتی یک مساوی هم باعث حذف آن از دور اول مقدماتی می شد، تنها نیاز به یک معجزه برای رسیدن به جام جهانی داشت که قرار بود در سال ۲۰۲۲ بغل گوشش برگزار شود.

و در این شرایط منجی به میدان آمد.

 

اسکوچیچ از همان ابتدای حضورش در راس هدایت تیم ایران با انتقادات منتقدانی رو به رو بود که حتی خودشان نمی فهمیدند که دارند به چه چیزی انتقاد می کنند.

انتقادات پیش از شروع اولین اردوی تمرینی، اعلام اولین لیست و اولین بازی، قاعدتا غیر منطقی بود.

اما انتظار منطق از منتقدانی که از طیف احساسی هواداری یک جریان خاص و خبردلاران کیروش پرست تشکیل شده بودند، از آن هم غیر منطقی تر بود.

حربه ی منتقدین هم فقط یک جمله بود. “مربی خونه به خونه”

واژه ای که آن ها قصد داشتند با به کار بردن آن، دراگان را تحقیر کنند؛ اما او ترجیح می داد به جای جنگ رسانه ای با مخالفین، فقط کار کند.

روزی ۱۴ ساعت حضور در اتاق کار، دیدن فیلم های مختلف بازی های تیم های حریف، گذراندن زمان پای گراف های آنالیز و دیاگرام های تمرینی، وایت بردی که روزانه ده ها بار با تاکتیک های مختلف پر و خالی می شد و لپ تاپی که حتی تا زمان خواب در کنار تخت سرمربی روشن بود، یک پاسخ صریح برای مخالفین داشت.

“شما هر چقدر می خواهید نفرت پراکنی کنید؛ اما من اینجا هستم تا تیم را موفق کنم”

با سوت آغاز اولین بازی در ادامه ی دور اول انتخابی جام جهانی، مشخص شد که تیم اسکوچیچ تفاوت های آشکار با زمان ویلموتس و پیش از او دارد.

فوتبال تک ضرب، هجومی و مبتنی بر پرس از بالا چیزی بود که سال ها در فوتبال ایران فراموش شده بود.

حضور چهره های تازه، نیروهای جوان و برآمده از لیگ برتر فوتبال کشور در تیم نشان می داد که اسکوچیچ نگاه ویژه ای به فوتبال داخلی دارد.

ایران بدون آن که نیازی به دفاع اتوبوسی داشته باشد، گل نمی خورد؛ و در تمام بازی ها گل می زد.

مساله ای که یک دهه در فوتبال ما کمرنگ و حتی بی رنگ شده بود.

تیم ترسناک اسکوچیچ، بی رحمانه همه ی حریفان را تار و مار می کرد؛ و هر چقدر تیم موفق تر می شد، مخالفین کمربندها را برای تخریب و تضعیف اسکوچیچ و تیم ایران، محکم تر می بستند.

“این نتایج اتفاقی است؛ او امکان موفق شدن ندارد”

دور اول مقدماتی با اقتدار تیمی که در آستانه ی حذف شدن بود، پایان یافت و دور دوم شروع شد.

“ویلموتس با آن رزومه نتوانست تیم را موفق کند؛ مربی خونه به خونه که جای خودش را دارد”

اما مربی خونه به خونه نشان داده بود که کار خودش را بلد است.

پیروزی پشت پیروزی و موفقیت پشت موفقیت.

“بازیکن هایی که کیروش رو کرده بود باعث موفقیت اسکوچیچ شدند”

ولی در ترکیب ثابت تیم اسکوچیچ بازیکن هایی حضور داشتند که یا در زمان کیروش و ویلموتس دعوت نمی شدند و یا پای ثابت نیمکت ذخیره و سکوها بودند.

خلیل زاده، کنعانی زادگان، نورافکن، نوراللهی، سرلک، صادقی، جلالی، سلمانی، قایدی و …

با هر موفقیت، موج جدیدی از اتهامات و انتقادات واهی که هیچ گاه کسی آن ها را اثبات نکرد، آغاز می شد.

“مربی بی دانش؛ فاقد فهم فوتبالی و …”

سه هفته مانده به پایان دور دوم مقدماتی جام جهانی است و ایران به عنوان اولین تیم آسیایی -بعد از قطر میزبان- و سریع ترین صعود، بلیط دوحه را رزرو کرده.

باقی بازی های تیم شکل تشریفاتی دارد و محلی برای محک بازیکنان تازه.

اما مربی خونه به خونه با بازیکن های تازه وارد هم کارش را بلد است.

پس از چهار سال در رنکینگ فیفا، ایران در صدر تیم های آسیایی قرار دارد و پس از دو دهه باز جزو بیست تیم اول جهان است.

ما در جام جهانی هستیم و مربی در حال تنظیم برنامه ی آماده سازی.

“اسکوچیچ شخصیت لازم برای نشستن روی نیمکت جام جهانی را ندارد”

جمله ای که هیچ گاه هیچکدام از منتقدین اسکوچیچ، سینه چاکان کیروش و فدراسیون نشین ها توضیحی برای آن ندادند و مشخص نکردند که منظورشان از شخصیت مورد نظر چیست؟

 

یادم هست زمانی که محمود فکری مربی استقلال بود، بارها توسط حامیان یک جریان خاص و پروپاگاندا، این جمله را درباره ی او هم شنیده بودیم.

در حالی که برآیند امتیازات کسب شده توسط فکری از برایند اولین فصل حضور تمام مربیانی نظیر شفر، استراماچونی، مجیدی و … بیشتر بود و تیم هم در زمان کنار گذاشته شدن وی، جایگاه بهتری را نسبت به آن مربیان داشت.

مشخص بود که مخالفین اسکو بیشتر از فوتبال، تلاش و مبارزه، به دنبال تیپ، حضور مداوم در رسانه ها، سخنرانی های آتشین و جدال های زرگری بودند.

که باید گفت معیارهای بدی را برای مربی خوب بودن انتخاب کرده بودند.

اگر قرار بود کسی با آن معیارها موفق بشود، مطمئنا بکهام خوش تیپ، آنتونی رابینز خوش سخن، مهران رجبی همیشه حاضر در رسانه و ترامپ مجادله جو می توانستند مربیان موفق تری باشند.

با موفق شدن اسکوچیچ به شکل ملموسی مشخص بود که انتقادهای مخالفین بیشتر جنبه ی حسادت پیدا کرده است.

چرا که پیش بینی های آن ها که مبتنی بر دکترین و تئوری های بی بنیاد بود به شکست رسیده بود و مربی که می بایست طبق آن تئوری ها مدت ها پیش شکست می خورد، پیروز و یکه تاز میدان بود.

روح مبارزه جویی و خوی پیروزی به کالبد ترسو و لرزان تیم ایران برگشته بود و اسکو نشان داده بود که حتی از حذف ستاره ای که پا را از چارچوب های اخلاقی فراتر می گذارد، هیچ ابایی ندارد؛ و بدون ستاره ی تاثیرگذارش هم پیروز خواهد بود.

تابستان ۲۰۲۲ از راه رسید.

مخالفین اسکو تمام تلاش شان را شروع کردند تا با کنار گذاشتن او، قدرت خودشان را اثبات کنند.

بازیکنانی که به علت کهولت سن شانسی برای حضور در جام جهانی نداشتند، ائتلاف ضد دراگانی تشکیل دادند و نمایندگان خود را به کاخ ریاست جمهوری فرستادند.

مهدی تاج، بزرگ ترین خائن به فوتبال کشور با مداخله جویی نهادهای ورزشی و غیر ورزشی بر صدر مصطبه ی فوتبال تکیه زده بود و کیروش پس از ناکامی در دو ماجراجویی پیشین خود، بیکار و بدون طرفدار در حال حمام آفتاب گرفتن در سواحل موزامبیک بود.

درها و تخته ها برای انجام کودتا جور بودند.

کودتا شکل گرفت و شخصیت!!! به نیمکت تیم ملی بازگشت.

کودتا توسط بخش کوچک منفعت طلب، فاقد فهم فوتبالی، بدون اندیشه ولی صاحب قدرت در فوتبال اتفاق افتاد؛ اما بخش بزرگ طرفداران فوتبال از این فعل و انفعال ناراضی بودند.

همگان به غیر از آن طیف اندکی که منافع شان مانع فهم شان می شد می دانستند که کیروش چیز تازه ای برای فوتبال ما ندارد و تفکرات اتوبوسی و نخ نمای او شدیدا آسیب پذیر و شکننده هستند.

با بازگشت کیروش و به رسم مرسوم تمام کودتاها، کودتاچیان پاداش وفاداری به کیروش را گرفتند و به تیم بازگشتند؛ در سوی مقابل بازیکنان جوان و با انگیزه ای که در طول ۳ سال پیش از این، بهترین نتایج ممکن را گرفته بودند از اردوی تیم روانه ی خانه ها شدند تا جام جهانی را از صفحات تلویزیون تماشا کنند.

کیروش پیرترین تیم جام جهانی را با خودش همراه کرد تا شاید به لطف گروه نسبتا ساده ای که نصیب ایران شده بود بتواند از گروه صعود کند و یک چهره ی ماندگار نزد پرستندگان خودش به جای بگذارد.

فرمول کار نسبتا ساده بود؛ کسب یک مساوی به کمک دفاع اتوبوسی در مقابل انگلیس، شکست ولز متزلزل و دفاع اتوبوسی و یک تساوی در برابر آمریکا و صعود.

به همین سادگی.

اما کیروش و کیروش پرستان چند چیز را فراموش کرده بودند. و آن هم این که در فوتبال امروز نمی توان یک وعده ی غذایی را دو بار به مشتری ها خوراند و نمی توان با دست باز، قمار کرد؛ دفاع اتوبوسی، آن هم اتوبوس بدون راننده راهی به جز چپ کردن ندارد؛ و فوتبال هیچ هدیه ای برای ترسوها ندارد.

ماحصل کودتای مذبوحانه با نام رمز “شخصیت بخشی به نیمکت تیم ملی” علیه اسکوچیچ، شکست تحقیر آمیز برابر انگلیس، شکست در برابر آمریکا که هیچ گاه پیش از این موفق به شکست ما نشده بود و پیروزی بی اثر در برابر ولز ضعیف شده، بود.

و بدتر از آن این که کیروش با بازیکنانی وارد جام جهانی شد که به خاطر بالا بودن سن، عمده ی آن ها فرصت بازی در جام جهانی آینده را نخواهند داشت و مجبور خواهیم بود در ۲۰۲۶ از بازیکنان بدون تجربه ی حضور در جام جهانی، پا به میدان بزرگ آن بگذاریم.

فدراسیون، خبر دلارها، کیروش پرستان و بازیکنان کودتاچی با کار غیر حرفه ای و غیر اخلاقی که انجام دادند، با گرفتن سکان هدایت تیم از اسکوچیچ لایق و سپردن آن به کیروش ترسو، نه تنها به طلایی ترین نسل فوتبال ایران خیانت کردند؛ بلکه باعث تداوم اثرات این خیانت به جام جهانی بعدی نیز شدند.

شاید هم فوتبال نیم بند ما مانند نفرین بلا گوتمن، اسیر نفرین اسکوچیچ شود.

دقیقا جایی که مدیران، تیم را از شایسته ها گرفتند و به ترسوها سپردند.