نفهمیدیم چه شد که قلم شد جعبه مدادرنگی و هر کس با رنگی نوشت !

دوباره هفدهم مرداد آمد و روز خبرنگار بر اوراق تقویم‌ها نمودار شد. امروز، روزی است که باد به غبغب می‌اندازیم و روزمان را به خودمان تبریک می‌گوییم و خودمان را تحویل می‌گیریم.

نفهمیدیم چه شد که قلم شد جعبه مدادرنگی و هر کس با رنگی نوشت.

نفهمیدیم چه شد که قاب تصویر دوربین ها را بستند روی ساعت گرانقیمت آقا و خانم بازیگر. یا روی زخم پنهان حریم خصوصی.

نفهمیدیم چه شد که مثل بازار زرگرها بعضی ها بازی زرگری راه انداختند در این حرفه ی شریف.
نفهمیدیم چه شد که خبرنگاری  ،با زحمت به رسالتش عمل کرد و بقیه کپی پیست.

نفهمیدیم چه شد خبرنگاری که حق گفت،قرار بازداشت گرفت و خبرنگاری که او را فروخت قرار ملاقات.

نفهمیدیم چه شد که دیگر هیچ شمعی روی هیچ کیک شیرینی در هفدهمین روز از گرمترین ماه سال روشن نشد تا خبرنگار آن را فوت کند.
نفهمیدیم چه شد که رقابت رفت و…چیزی هم جایش را نگرفت، رقابت ندارد حرفه ای که در تب می سوزد.آن هم نه تب عشق که بیمار است و همین.

نفهمیدیم چه شد که اگر شمعی هم باشد که نیست، رمقی برای آرزو های محال و دمیدن نیست.
نفهمیدیم چه شد که خبرنگار کهنه کار تاریخ انقضا خورد و پسر ناز بابا آمد و نشست سرجای او.
نفهمیدیم چه شد…..

اما هر چه شد امروز هفدهم مرداد روز خبرنگار شاید بهانه ای باشد تا بدون فکر کردن به چه شد ها و چه نشد ها به اندازه زمان شنیدن این جمله کوتاه بگوییم:
خدا قوت.روزت مبارک خبرنگار

نویسنده : هماگویا